Arvanttt

تند و سریع

Arvant

تند و سریع












عشق بازی سازی :

دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۷ ق.ظ

عشق بازی سازی :

خب همیشه برام جالب بود که چطور میشه که یه بازی رو میسازن تو دوران راهنمایی یکم تحقیق کردم دیدم یه چیزی هست به اسم برنامه نویسی که با اون بازی رو میسازن اونجا بود که تصمیم گرفتیم بریم رشته کامپیوتر ولی خب اون زمان کامپیوتر گرون بود و مثل الان تو هر خونه ای یکیش پیدا نمیشد یادمه یه کنسول بود که فقط چون کیبردی شبیه کامپیوتر داشت گرفتمش و یه نرم افزار جالبم داشت که باهاش می شد برنامه نویسی کرد یادمه اولین برنامم که همون Hello world معروف بود رو همون با بیسیک نوشتم.

از بس که عجله داشتم واسه کامپیوتره که دیگه صبر نکردیم بریم ریاضی و بعد دانشگاه بریم کامپیوتر یه راست رفتیم هنرستان :) خب اونجا با بیسیک شروع کردیم بعد پاسکال بعد ویزوال بیسیک من که فکر می کردم همه چی رو میگن هرچی صبر کردم اینقدر علممون بالا نرفت بازی بسازیم .بعد که درس کنکور و بعدش هم که کاردانی وقت برای بازی سازی نداشتیم .

تو کاردانی چیزی واسه بازی سازی یاد نگرفتیم ولی سر علاقه مندی خودم افتادم دنبال برنامه نویسی ++C یادمه پروژه درس برنامه نویسی رو با Qt نوشتم که یه ماشین حساب بود .

بعدش از رو همین علاقه افتادیم تو خط ربوکاپ بعد از کلی مطالعه و سایت گردی و اینترنت با لیگ شبیه سازی دو بعدی آشنا شدم بدون استاد و راهنمایی و فقط با خوندن توضیحات سورس کدای بیس UVA دو سال خوارزمی شرکت کردیم .

ترم آخر کاردانی سه تا از دوستا رو جمع کردم که بچه بیاید بریم پروژه با هم بازی برداریم و بسازیم اونا هم قبول کردن ولی از شانس ما استاد راهنمایی هر کدوممون یه استاد جدا گانه بود و نشد که بشه .

کاردانی که تموم شد همه بچه رفتن کارشناسی بخونن من موندم تنهایی گفتم حالا بهتره تو دنیای کامپیوتر بگردم ببیم به چی علاقه دارم .از طراحی سایت شروع کردم ولی از سر و کله زدن با مشتریا اعصابم خورد می شد یه دوسه تا سایت که گرفتم بیخیالش شدم و بوسیدم گذاشتم کنار.یه مدت رو باز رو مسابقات شبیه ساز کار کردم و هوش مصنوعی ولی دیدم به عنوان شغل اصلا نمیشه بهش نگاه کرد ولی برای بالا بردن سطح سواد الگوریتمی و برنامه نویسی خوبه پس همون جوری به صورت تفننی ادامه دادم.

بعد هم که یه مسابقه برنامه نویسی از طرف شرکت سامسونگ در ایران برگذار شد که من رو جلب تلفن هوشنمد کرد اونجا دوتا بازی و یه نرم افزار کاربردی فرستادم  که رتبه هم آورد.

بعدش که خود سامسونگ یه مسابقه بین المللی داشت که برای اونم یه بازی ساختم تو فروشگاه سامسونگ اپس هم قرار گرفت البته برای پلتفرم بادا بود جدیداَ هم نمی دونم بعد از یک سال چرا بازی رو برداشتن.مدتی  که من مشغول این کارا بودم همه دوستان کارشناسی رو گرفته بودن.

اولین دوره نمایشگاه بازی های تهران رو اصلا چیزی ازش نشنیده بودم برای دومین دوره وقتی که متوجه شدم تازه اخرین روز مهلت اثار بود ولی به خودم قول دادم که حتماَ نمایشگاه رو برم و رفتم و وقتی اونجا بازی سازای جوان رو دیدم با چنتاشون که حرف زدم دیدم هم علاقه دارم هم به عنوان شغل میشه روش حساب کرد هم آینده خوبی داره .

یه هفته بعد نمایشگاه شروع کردم به مخ زدن چنتا از دوستان که بابا دارید چیکار می کنید بیاید بازی بسازیم هر کدوم رو که سر یه کاری بودن اوردم با هم بشینیم ایده بازی بدیم خودم یه ایده برای یکی از بازی های انلاین داشتم .البته همون موقع هم تصمیم گرفته بودم که فقط واسه تلفن همراه کار کنم .می خواستیم یه دستیار برای یکی از بازی های ایرانی (عصر پادشاهان بسازیم) که موقع تماس گرفتن با شرکت سامان یه جوری  تو زوق ما زدن که بی خیال شدیم .تصمیم گرفتیم برا خودمون کار کنیم .

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۷ ق.ظ
به اشتراک می گذارم : به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

نظرات  (۱)

سلام
چه سرگذشتی داشتی من هم مثل تو بودم خیلیا به امثال من و تو میگن خیالاتی(به این دلیل که من هم می خواستم با بازی پول دربیارم) ولی به نظر من مشکل اصلی اینکه منو تو جای زندگی میکنیم که عقب افتاده هستند یعنی بوی از تفکر نبردند همچنین جامه ای که توش هستیم امکانات لازم برای ما رو نداره
خلاصه اینکه من هم اشتباهات زیادی داشتم یکی از اشتباهاتم این بود که به دوستانم امید بسته بودم ولی این بزرگتربن اشتباهم بود چون به خدا امید نداشتم و به بنده خدا امید داشتم و رو انداختم
از من میشنوی بهتره که خودت تنهای کار کنی و به خدا امید داشته باشی (البته اگر گروه داشته باشی و همه با هم باشند که عالیه ولی هیچ وقت به کسی امید نداشته باش) و از یک ایده باحال و کوچیک شروع کن و وقتی درستش کردی به فکر بازار اونور آب باش
خلاصه این هارو گفتم که شاید کمکی کرده باشم
راستی وبلاگ خیلی عالیی داری خیلی چیزا یاد گرفتم
بدرود
پاسخ:
خیلی جالبه چون دقیقا منم به همین صورت هستم یعنی یه سال کامل رو منتظر یکی از بچه ها بودم که سربازیش تموم شه و همه امیدم به اونها بود با اینکه استعداد خوبی داره و سالها برای کامپیوتر و برنامه نویسی زحمت کشیده بعد از فقط یک ماه وقتی دید که به سودی نرسید و البته شکست اولین پروژه که بازی egg oh  بود بیخیال کامپیوتر شد و الان داره جایی کار میکنه که حتی یک بی سواد هم قادر به انجامش هست و فقط قدرت بدنی میخواد.در استان های دور افتاده مجبوری که تنهایی کار کنی چون هم فکر خیلی کم پیدا میشه.شما که شرایط مشابهی داشتی نگفتی عاقبت چیکار کردی و در چه حالی:)