بازی ساز شویم یا میوه فروش؟
بازی ساز شویم یا میوه فروش؟
در ابتدا مشخص کنیم که بازی ساز در اینجا به کسی اطلاق میگردد که ریسک و هزینه یک پروژه بازی سازی را متقبل می شود نه فردی که در یک پروژه بازی سازی به عنوان برنامه نویس یا مدیر پروژه یا هر سمت دیگری مشغول به فعالیت است.اگر شغل شریف برنامه نویسی را در پیش گرفته اید بهتر است به مقاله ای تحت عنوان برنامه نویس شویم یا میوه فروش مراجعه کنید.
یکی از دوستان از معلم ریاضی سال سوم خاطره جالبی تعریف می کرد که طبق اون معلم خوش ذوق بعد از کلی محاسبه پیچیده ثابت کرده بود که اگر از همین حالا دست از درس خواندن برداشته و شغل میوه فروشی را انتخاب کنیم در مقابل فردی که تا ارشد مشغول ادامه تحصیل است با احتساب نرخ تورم و کشش بازار و ... در زمانی که فرد محصل موفق به گرفتن مدرک ارشد می شود میوه فروش ما صاحب یک باب مغازه و یک خانه در خور و احتمالا همسری مهربان است در حالی که فرد تحصیل کرده تازه باید وارد بازار کار شود و اگر مشکل سربازی و بازار کار را حل شده فرض کنیم احتمالا در پنج سال بعد تازه به جایگاه میوه فروش خواهد رسید ان هم در خوش بینانه ترین حالت.
حالا کسی که مدرک دانشگاهی در حد کاردانی یا لیسانس و شاید حتی ارشد دارد باید دو دوتا چهارتا کند تا ببینید آیا جرات شرط بندی روی حداقل دوسال از زندگیش را دارد یا خیر؟باور کنید یا نه در خوش بینانه ترین حالت ممکن اگر یک تیم فوق العاده داشته باشید و یک ایده ناب به احتمال زیاد حداقل زمان مورد نیاز برای یک بازی تقریبا دو سال است که البته بسته به پروژه ای که ذکر شد خوش بینانه ترین زمان ممکن است.
با در نظر گرفتن میزان سرمایه مورد نیاز و تمام فراز و نشیب های یک کار تیمی و وضعیت بازار و میزان اشتیاق بازار به محصول شما اولین پروژه می تواند شکستی بزرگ باشد و در بهترین حالت ممکن حالت سر به سر داشته باشد البته ممکن است یک شبه راه صد ساله را نیز به پیماید که البته مقداری رویایی به نظر می رسد که در بازار ایران و وضعیت موجود پیشامد های اول و دوم دارای احتمال وقوع بیشتری هستند این را نه آنکه فقط من بگویم بلکه می توانید از بیشتر کسانی که در این حوضه مشغول به فعالیت هستند به پرسید .
حالا شاید به پرسید که با این اوصاف ما چرا همچنین در این راه مشغول قدم برداشتن هستیم؟واقعیت آن است که به گفته یکی از بازی سازان دارالمجانینی است که بیا و ببین.یک عده کله شق البته خوش بین که با آرزو ها ی بلند پروازنه و به صورت خوشبینانه سال هایی از عمر خود را صرف خلق آنچه که دوست دارند میکنند خیلی از آنها شاید اولین کارشان آخرین کارشان باشد و خیلی ها هم شاید اولین کارشان هم اصلا به پایان نرسد.
در مقابل اگر این دو سال را صرف کار در یک شرکت نرم افزاری کنید چه؟ سی شارپ را که همه بلدید؟ پس احتمالا زمانی برای آموزش تلف نخواهد شد ،تعداد شرکت های نیازمند را هم که می توان از آگهی های متفرقه فهمید.و به شما قول میدهم چنانکه دوران تحصیل را به بطالت نگذرانده باشد و دانش لازم را تجربه کرده باشید در مقابل جویای کارهایی که تمام سرمایه آنها معدل الف بودن مدرکشان است و به لطف نظام آموزشی و دانشگاه های گل و سنبل نیز اکثریت جویندگان کار را تشکیل میدهند مشکلی نخواهید داشت و با همان پایه حقوق و احتمالا ترفیع هایی که خواهید گرفت در این مدت دو سال به حداقل های یک زندگی دست پیدا کنید.
اما اگر شما هم جزو همان مجنونین هستید باید بدانید که راه سخت و طاقت فراست که تنها چراغ راه همان امید است سال ها بعد گاهی افسوس می ماند از عمری که گذشت و سرمایه ای که ازدست رفت و گاه افتخار از محصولی که خلق شده و درآمدی که بدست آمده که برای رسیدن به سرنوشت دوم باید مدام در تکاپو باشید ،باید با دنیای بازی ها رشد کنید،همکاران و محصولاتشان را زیر نظر داشته باشید، خواسته های بازار را تجزیه و تحلیل کنید، علایق مردم را بهتر درک کنید،سواد فنی خود را مدام رشد دهید و هزاران نیازمندی دیگر تا باعث شود شما با چشیدن موفقیت ،دوباره با اشتیاق پروژه بعدی را کلید بزنید.
شاید معلم ریاضی خودش بعد از فارغ التحصیلی و حالا استاد شدنش هم حسرت میوه فروش خوردنش را داشت و شاید بعد از فارغ التحصیلی به آن چیزی که انتظارش را داشت نرسید و یا حتی او آن دانشجوی که میبایست نبود اما اینها ا هیچ کدام دلیل نمی شد که او عقایدش را بیان نکند و دانش آموزان نیز به آن فکر نکنند و به همین دلیل است که من هم با وجود تمام شرایطی که خودم دارم علاقه مند بودم که همچین پستی در وبلاگم داشته باشم
زندگی امثال ما مثل یه کابوسه... کابوسی که فقط با میوه فروش شدن به پایان میرسه.
هیییییی